نوربالا| صبحانه اسارتگاه همین لیوانی بود که سرکشیدییکی از آزادگان دفاع مقدس تعریف می کند: روزی یک اسیر جدید به اردوگاه آوردند. موقع صبحانه یک نصفه لیوان آش به او دادند و او همه آن را یک نفس سر کشید، - به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، سختی و مشقتی که اسرای جنگ تحمیلی در اردوگاه های عراق مجبور به تحمل آن بودند، نه تنها برای ما عجیب است، بلکه برای رزمندگان نیز عجیب و شوکه کننده بوده. روایتی که می خوانید خاطره ای از محمدمهدی تیموریان، جانباز و آزاده دفاع مقدس، است که در کتاب موقعیت ننه به قلم رمضانعلی کاوسی، آمده: سال 1361 بعد از عملیات والفجر مقدماتی تعدادی اسیر زخمی جدید را به بهداری اردوگاه عنبر آوردند. یکی از آن ها تهرانی بود. او را روی تخت کناری من خواباندند. صبحانه را که آوردند نصف لیوان آش سهمیه اش را یک ضرب بالا کشید. سپس از من پرسید: داداش کی صبحانه می دن؟ خندیدم و گفتم: فردا صبح! چشمانش گرد شد و پرسید: چرا فردا؟ جواب دادم: برای اینکه صبحونه امروز تموم شد! مثل یخ وا رفت. گفت: یعنی همین بود؟ گفتم: آره! همین بود. پایان پیام/ برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |